هوا بس ناجوانمردانه سرد است ...
آری ...
دمت گرم و سرت خوش باد
سلامم را تو پاسخ گوی
، در بگشای
منم من،
میهمان هر شبت،
لولی وش مغموم
منم من
، سنگ تیپا خورده ی رنجور
منم،
دشنام پست آفرینش،
نغمه ی ناجور
نه از رومم،
نه از زنگم،
همان بیرنگ بیرنگم
بیا بگشای در، بگشای
، دلتنگم
محیای عزیز و بهتر از جانم سلام
امید حال جسمی و روحیت خوب باشد
از من مپرس که حال و روزی ندارم .
انتظار دیدنت که ۲۰ دی ماه وارد یازده سال میشود و همچنان من در حسرت دیدارت مانده ام.
و از سوی دیگر بحران مالی که گریبانگیرم شده که روح و روانم را بهم ریخته
راستی کی به وعده ات عمل میکنی و می ایی ؟؟؟؟؟
کی تمام میشود این سالهای انتظار ؟؟؟؟
یازده سال انتظار کم نیست
جوانی بود که در شب و روزش رفت و دیگر بر نمیگردد.
ای کاش می امدی؟
ای کاش حداقل یک پیام خالی از متن برایم میفرستادی؟
تا دلم به ان خوش بود
بگذریم
...........
که شب دراز است و قلندر بیدار
تو را بخدا میسپارم که خیر الحافظین است
و همچنان منتظرت خواهم ماند
در به درت
م.ر.ت.ض.ی
♥ چهارشنبه ششم دی ۱۴۰۲ ساعت 15:21 توسط مجنون المحیا
بستر بیماری...برچسب : نویسنده : mahya3459 بازدید : 29